عزیزالله سردار معزز
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
فرزند یارمحمدخان سهامالدوله بجنوردى است كه قریب یك قرن پدر و خودش و خانوادهاش در ولایت بجنورد حكومت داشتند. دو عشیره بزرگ از اكراد به نام زعفرانلو در قوچان و شادلو در بجنورد و اسفراین و جوین و نردین از قدیم سكونت داشتند و به زراعت و تجارت و سرحددارى مشغول خدمت بودند.
ناصرالدین شاه در اواسط سلطنت خود بجنورد و استرآباد و اسفراین و نردین و شاهرود را به یارمحمدخان سهامالدوله رئیس عشیرهى شادلو سپرد. پس از درگذشت سهامالدوله، عزیزاللهخان سردار معزز حاكم بجنورد شد و آن منطقهى وسیع را كه سرحدى بزرگ بین ایران و روسیه است، حفاظت و حراست مىكرد. سردار معزز مردى لایق و شجاع و دستودلباز بود، همیسشه سفرهاى گسترده داشت و مردم از خوان او بهرهمند مىشدند. سردار حقوق و رسومات دولتى را نیز به خوبى مىپرداخت. در سال 1297 ش وثوقالدوله رئیسالوزراى وقت بنا به تقاضاى برادرش قوامالسلطنه، فرمانرواى كل خراسان و سیستان اداره استرآباد را هم ضمیمه حكومت بجنورد كرد. سردار معزز در طغیان خداوردى با تفنگچیان خود به شیروان رفت و با كمك ایل تیمورى و بربرى و ژاندارم آن یاغى معروف را شكست داد. سردار معزز به معناى واقعى مردى وطنپرست و ایراندوست بود و هرگز رنگ خارجى نگرفت.
در سال 1301 امیرلشكر حسینآقا خزاعى فرمانده لشكر جدیدالتاسیس خراسان یك فوج سرباز به ریاست سرهنگ مهدىخان به بجنورد فرستاد و در آن خطه پادگان تاسیس نمود و چون فرمانده پادگان میل به چپاول و غارتگرى داشت و سردار معزز را مانع كار خود دید و با هزاران حیله و دسیسه فرمانده لشكر را فریب داد و او را به اخراج سردار از بجنورد راضى كرد. سردار شخصا به تهران رفت و دور از غوغا و سروصدا و توسل و تشبث، به استراحت و دید و بازدید پرداخت. با رفتن عزیزاللهخان به تهران و شرارت سرهنگ مهدىخان تركمانان سر و صدا راه انداختند و از بجنورد قوائى براى سركوبى آنها فرستاده شده ولى قواى دولت در یك شبیخون تار و مار شد. سربازان فرار كردند و اساسا فوج بجنورد از هم گسیخته شد و دولت نیز متوجه شد كه وجود سردار در آن منطقه لازم است و به وى تكلیف كرد به بجنورد رفته امور حكومت را كماكان بر عهده بگیرد و به پاس خدمات گذشته نیز شمشیرى مرصع به او دادند. هنگام بازگشت وى از تبعید تهران از طرف مردم و رعایا استقبال بىسابقهاى به عمل آمد و او مجددا بر سریر قدرت استوار گردید تا اینكه خزاعى به تهران احضار شد و سرتیپ جانمحمدخان امیرعلائى بجاى او نشست كه پس از مدتى كوتاه «فرعون خراسان» لقب گرفت. او تصمیم داشت در همان نخستین ماههاى حكومت خود را در خطهى خراسان، سردار معزز را از بین برد و دوباره قواى بجنورد را تقویت نماید. جانمحمدخان فوج بجنورد را تقویت نمود و سرهنگ عربشاهى را به فرماندهى آنجا گمارد و به وى دستور داد سردار معزز را دستگیر و به مشهد اعزام دارد. سرهنگ عربشاهى براى دستگیرى او اقدام كرد ولى سردار پیغام داد اگر منظور رفتن من به خراسان است، نیازى به توپ و تفنگ نیست، من خود فورا به مشهد خواهم رفت وچنین هم كرد. ولى مثل اینكه ریش سفیدان و معمرین بجنورد این بار بر آنها الهام شده بود كه این رفتن سردار بازگشتى ندارد، بنابراین به شدت با حركت وى به مشهد مخالفت كردند و به وى متذكر شدند كه هم خود را به خطر مىاندازد و هم مارا زیر چكمه قزاقان له خواهى كرد.
ولى عزیزاللهخان به این گفته وقعى نگذاشت و با چهار برادر و دامادش و فراشباشى و چند نفر تحت حفاظت سلطان ساعدالسلطان و بیست نظامى، راه مشهد را پیش گرفت. در قوچان سلطان نورالله میرزا جهانبانى از طرف جانمحمدخان با دو كالسكه به آنها برخورد مىكند و سردار با كسان خود سوار كالسكه شده به مشهد عزیمت مىنمایند.
در راه مشهد نورالله میرزا به ظاهر نهایت عزت و احترام را در حق سردار معزز و كسان او ابراز مىدارد و بعد از ورود به مشهد، نورالله میرزا براى راپورت نزد سرتیپ جانمحمدخان مىرود و كسب تكلیف مىكند. تكلیف معلوم شد. همه در قلعه بیگى مشهد حبس شدند اما چه حبسى! اتاقى تنگ و تاریك و كثیف و غذاى آنها نان خالى بود. در میان رجال و بزرگان كشور كه در آن ایام دستاندركار بودند، امیراقتدار انصارى وزیر داخله، روابط بسیار نزدیكى با سردار معزز داشت و همین امیراقتدار بود كه سردار معزز را به سردار سپه معرفى و ضمانت كارهاى او را و فرمانبرداریش را نموده بود. جانمحمدخان و ایادى او و طراحان نقشههاى شیطانى او به این موضوع آگاهى داشتند و قبلا مقدماتى فراهم كرده بودند و آن نامهاى بود كه با امضاى جعلى سردار معزز به پاریس براى سلطان احمدشاه نوشته بودند و این نامه در پاریس به وسیلهى ایادى سردار سپه به تهران ارسال شده بود و رضاخان سردار سپه به محض خواندن نامه، بدون تحقیق و اثبات صحت یا سقم آن، اقدامات حاد خود را آغاز كرد. اولین اقدام تند وى، زندانى نمودن امیرلشكر امیراقتدار وزیر داخله بود و بعد هم جانمحمدخان امیرعلائى را در حیات یا ممات سردار معزز مختار و تصمیم گیرنده نموده بود.با بازداشت امیراقتدار، دیگر هیچگونه حمایتى از سردار معزز امكان نداشت بشود و فرعون خراسان تصمیم به قتل او گرفت تا بتواند به غارت جواهرات و دارائى او بپردازد.
ظاهرا یك دادگاه نظامى تشكیل شد و سردار معزز با دو برادر جوان و بىگناه و داماد و سه نفر دیگر كه در مجموع هفت نفر مىشدند، به دار كشیده شدند و بدین ترتیب جانمحمدخان به غارت دارائى او پرداخت.
خبر مرگ سردار معزز و نزدیكانش در بجنورد هنگامهها برپا كرد. اهالى بجنورد و افراد ایل شادلو قیام كرده نظامیان را در شهر محاصره كردند. از تهران سرهنگ پولادین با فوج خود به بجنورد عزیمت نمود و عدهاى هم از چریكهاى محلى از قوچان و درگز به یارى ساخلوى بجنورد شتافتند. سرتیپ جانمحمدخان هم براى سركوبى مردم بجنورد و ایل شادلو، به بدرانلو رفته پس از بازدید فوج پولادین وارد بجنورد شد و به كشتار دستهجمعى دست زد. روزنامهى رویتر در شمارهى 1872 خود چنین نوشته است:... ده نفر از مشایخ محلى در خود بجنورد و ششهزار و پانصدوچهل و چهار نفر از روساى اشرار كه دستگیر شده بودند در میدان حزب اعدام شدند.
بعد از اعدام سردار معزز، سرتیپ جانمحمدخان مامورینى به بجنورد فرستاد تا آنچه از نقدینه و جواهر و فرش و گوسفند دارد تصرف نمایند. سردار پنج بسته جواهر مرغوب و ممتاز داشت كه قسمت اعظم آن به جانمحمدخان داده شد. تعداد زیادى قالى و قالیچه به مشهد حمل گردید. تعداد اسبها و گاو و گوسفندى كه از بجنورد و قراء مجاور مانند اسفراین و نردین ضبط و به مشهد برده شد، فوقالعاده زیاد بود و تمام آنها فروخته شد و پول آن به جیب جانمحمدخان وارد شد.
فعالیت ها : : مشاهیر / سیاست
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}